ضرورت كار فرهنگي ، تئوريك قسمت دوم

 فرهنگ به مفهوم مجموعه ي آداب رسوم و هنجارهاي شناخته شده و رايج در بين افراد يك جامعه اقليت مثل چسب عمل مي كند ، به عبارت ديگر حفظ فرهنگ براي جامعه ي ما از آن جهت حائز اهميت است كه وسيله يي براي حفظ جامعه ي ماست. در حقيقت با نگرش از ديدگاه (( اومانيستي)) به معناي اصالت انسان ، ارزش هر پديده اي به ميزان فايده ايي است كه براي انسان دارد ، لذا (( قداست )) فرهنگ نيز به خصوص براي مردم ما كه در شرايط ويژه ي يك جامعه ي اقليتي به سر مي برند از همين زاويه قابل توجيه است .

اما فرهنگ نيز مثل همه ي پديده ها دو  ((بعد )) كلي دارد . اول آنچه در نخستين برخورد از عقايد و رفتارهاي افراد جامعه ي در مسائل روزمره و عمومي به چشم مي آيد كه به آن (( فرم )) يا قالب مي گوييم ، دوم كه اهميت آن شايد بيشتر از بعد اول باشد ليكن به سبب لازم و ملزوم بودن ، تفكيك و درجه بندي انها بسيار سخت و تا حدودي نا معقول است محتوا مي ناميم ، بديهي است اگر فرم را همان ظرف و محتوا را مظروف بدانيم بايد قبول  كرد اهميت ظرف به خاطر حفظ مظروف به همان اندازه كه مظروف ارزش دارد براي ما مي تواند مهم باشد مخصوصاً اگر مظروف چيزي مثل آب باشد ، براي اقليت هاي قومي كه بطور مستمر تحت تأثير و يا حداقل در پرتو اشعه ي ذوب كننده ي تبليغات فرهنگي اكثريت قرار دارند فرهنگ غني قومي ظرفي است كه افراد جامعه را و مهم تر از آن شالوده و اساس جامعه را كه وحدت كلمه است جمع مي كند و منسجم نگه مي دارد ، منظور از وحدت كلمه هم آوائي اجتماعي مي باشد و در عين حال محتواي فرهنگ نيز بر همين اساس استوار است .
اما با همه ي علاقه ئي كه به مبحث فلسفه ي وجودي و محتوائي فرهنگ به صورت عام و فرهنگ تركمن به مفهوم خاص داريم آن را بطور موقت با اين پيش فرض كه همه ي ما به حفظ فرهنگ جامعه به عنوان يك اصل باور داريم ، در اين جا رها مي كنيم و به مسئله حفظ فرم هر چند مبسوط مي پردازيم زيرا داراي فوريت بيشتري است . نحوه ي لباس پوشيدن مردم ـ نوع حرف زدن آنها و آداب معاشرت و اجتماعي ايشان همه به عنوان شناسنامه ي يك ملت  بيانگر هويت تاريخي آنهاست ، در عين حال همين (( فرم ها )) هستند كه يك ملت را معرفي مي كنند ، شما در هر كجاي دنيا خانمي را با لباس موسوم به (( ساري )) ببنيد خواهيد فهميد كه او هندي است همچنين در مورد يك خانم       (( كيمولو پوش )) بدون اين كه يك كلمه رد وبدل شود شما انبوهي از اطلاعات را در مورد او بطور اتوماتيك دريافت مي كنيد و البته مردم ژاپن خوشوقت تر از خيلي مردم ديگر هستند كه (( مردانشان)) هم لباس مشخص ملي دارند . 
با وجودي كه لباس پوشيدن و سخن گفتن جزو نمادهاي فرهنگي و به اصطلاح فرم هستند ، و ظاهراً مسائل قشري و رو بنائي به نظر مي آيند، اما همين قشر يا لايه ي سطح جامعه اگر سست و ضعيف باشد چون محافظ (( هسته )) مي باشد ، مثل پوست يك سيب كه با همه ي نازك بودن و كم اهميت به نظر آمدن تا وقتي داراي انسجام و اصالت باشد مانع خرابي سيب مي گردد . فرم ها نيز نگهدارنده ي سلامتي و بقاي وحدت جامعه هستند ، بنابراين طبيعي است دشمنان يك ملت براي نفوذ در عمق وجود آنها ابتدا بايستي (( پوسته ها )) و (( فرم ها )) را بشكنند يا درآنها شكاف ايجاد كنند تا بتوانند به درون يك ملت (( رخنه )) كرده و برنامه هاي خود را اجرا نمايند.
لذا فرم ها به عنوان دژهاي تسخير ناپذير در مقابل بيگانگان سد شده اند و نفوذ آنها را نا ممكن ساخته اند در اين حال حتي با وجود همزيستي بين فرهنگ ها ديگر هيچ قومي  در قوم ديگر (( حل )) نخواهد شد هر چند كه (( اختلاط )) صورت بگيرد ، ليكن اين مسئله براي ( حداقل ) اقليت ها نگران كننده نيست زيرا امكان تفكيك همواره وجود دارد و اين امر براي اكثريت حاكم قومي خوشايند نيست زيرا امكان غلبه ي فكري بر اقليت را به حداقل مي رساند و گاه نا ممكن مي سازد .
شما فكر مي كنيد آيا توليد سرسام آور محصولات فرهنگي توسط كشورهاي غربي به خاطر عشق به چشم و ابروي جهان سوم و كشور هاي توسعه نيافته است ، در حالي كه بسياري از اين محصولات از طريق اينترنت ، تلويزيون و ماهواره به رايگان در اختيار مردم ما قرار داده مي شوند و هدف آنها استحاله ي فرهنگي و اليناسيون جامعه و به خصوص جوانان ماست و به ويژه در اين مورد موفقيت چشمگيري نيز با توسعه ي امكانات و ارتباطات مي يابند ، (( اما استحاله و از خود بيگانگي ما چه نفعي به حال آنها و يا چه ضرري براي ما دارد ؟ ))
اين سئوال مهمي است كه در اين جا سعي مي كنيم تا حدودي در مورد آن بحث كنيم ليكن قبل از آن بايستي مطمئن شويم تا حد كافي توانسته ايم در باب ضرورت حفظ فرم براي دستيابي به انسجام فرهنگي توضيح دهيم و مباحث نيمه كاره رها نشده اند .
وقتي مي گوئيم نحوه لباس پوشيدن و آداب و رسوم فرم هاي فرهنگي هستند براي روشن تر شدن قضيه چند مثال ذكر مي كنيم و البته در مثال مناقشه ايي نداريم تا گرفتار (( سفسطه )) نشويم . يك تيم فوتبال به خاطر اين كه به راحتي حريف خودي و غير خودي را بشناسد لباس يك رنگ و مشابه مي پوشد ، اين مسئله براي يك گروه ارتش و نظامي هم وجود دارد و اين ارتش لباس فرم خود را در محيط غير نظامي نيز حفظ مي كند تا شناخت شود و بتواند اعضاي خود را بشناسد ، حتي با وجودي كه زمان صلح است مراسم نظامي و صمگاه يا مانورهاي خود را اجرا مي كند تا روي (( فرم )) باقي بماند و خصلت هاي نظامي خود را رفته رفته از دست ندهد .
در مورد اهميت فرم دكتر شريعتي در مجموعه خود سازي انقلابي ( بر در حق كوفتن حلقه ي وجود ) به مثال جالبي اشاره مي كند و آن اين است كه در بحبوحه ي جنگ ميان ملت الجزاير و كشور فرانسه به خاطر تحقير مردم الجزاير و با تكيه بر غرور و تكبر ناشي از تأثير فرهنگي فرانسوي بر الجزايري ها  ـ ارتش فرانسه الجزايري ها را فاقد فرهنگ شمرده و اعلام نمود كه الجزايري ها يك ملت نيستند در اين ميان (( فرانتس فانون )) تابعيت فرانسوي خود را ترك نموده و اعلام كرد كه تابعيت الجزايري دارد و در پي مبارزه براي استقلال الجزاير از دنيا رفت ليكن وصيت نمود كه در گورستان شهداي الجزاير دفن شود. نكته ي اصلي اين بود كه قبرستان شهدا درست در نقطه ي درگيري ارتش آزاديبخش الجزاير و فرانسه بود كه فرانسوي ها بر آن تسلط داشتند ، الجزايري ها مي توانستند جسد فانون را در نقطه ئي بيطرف دفن كنندو بعد از جنگ به گورستان شهدا منتقل كنند اما اين كار را نكردند ، آنها يك گروه از بهترين مجاهدين الجزايري را مأمور كردند تا وصيت فانون را به بهترين و اصولي ترين فرم جامعه عمل بپوشانند و تازه پس از رسيدن به محل مورد نظر طي انجام تشريفات نظامي و حفظ فرم صحيح اين كار را به نتيجه رساندند زيرا مي دانستند اهميت فرم براي حفظ اصول و هويت يك جمع يا جامعه تا چه اندازه لازم و ضروري است .
مهاجمين فرهنگي با وجود اين كه ما واژه ي تهاجم فرهنگي را خوشايند نمي بينيم ليكن به علت سيستماتيك بودن برخي تبليغات و تحريكات مجبوريم، بپذيريم يك واقعيت هستند زيرا حساب جريان طبيعي و يا پروسه ي تعامل و تبادل فرهنگ ها كه نتيجه ي تاثير فرهنگي دارد با برنامه ريزي براي استحاله و نابود كردن يك فرهنگ يا پروژه ي آسيمولاسيون كه هدف اضمحملال فرهنگي دارد از هم جداست، همچنين عليرغم ميل باطني بايستي از واژه ي جنگ فرهنگي استفاده كنيم و گوشزد نمائيم اقليت هاي فرهنگي بواسطه فقدان ابزارهاي تبليغاتي كافي چون راديو تلويزيون ومطبوعات و فرهنگسرا و آموزش و پرورش در دو جبهه مقابله با  استحاله فرهنگي از داخل و خارج مواجه هستند و غربي ها لااقل در اين مورد صداقت نشان داده اند كه اعتراف كرده اند دنياي ما دنياي برخورد تمدنها و فرهنگ ها است. درصدي از تاثير پذيري هاي فرهنگي به خاطر ميل به پويائي كه در انسانها زمينه ي ذاتي دارد، طبيعي است همچنين انسان در قبال محيط از خويش عكس العمل جذبي و دفعي بروز مي دهد بنابراين همه ما ممكن است گاهي در محاورات از كلمات خارجي استفاده كنيم اما به لحاظ تعمدي نبودن اين اشكال، قابل اصلاح مي باشد، روي سخن ما با جرياني است كه به عنوان (( ستون پنجم )) پروژه آسيمولاسيون عمل مي كند و سعي دارد نقش حفظ فرم هاي فرهنگي را كمرنگ سازد.
ما به عنوان مردمي كه داراي فرهنگ غني هستند بايستي بر غناي فرهنگي خود بيافزائيم، اين امر تنها با تكيه بر پويائي فكري و اجتماعي ميسر است لذا اصرار ما بر حفظ قالب ها و فرم هاي فرهنگي   از مواضع محافظه كارانه نبوده و بلكه دورانديشانه است ، زيرا فرم هاي مستقل فرهنگي مواضعي هستند كه ما را از آسيب پذيري در قبال استحاله محافظت مي كنند و لذا به لحاظ اهميت استراتژيك بايستي پابرجا باقي بمانند اما با گذشت زمان مي توان به تعداد اين مواضع و نمادها افزود يا برخي را بسته به مقتضيات زمان به روز نمود.
به عنوان مثال حفظ زبان بومي هيچ مغايرتي با يادگيري زبان بيگانه ندارد، حتي بايستي از آموزش و يادگيري آنها حمايت نمود، مشروط بر اينكه يادگيري و استفاده از اين زبانها بجاي زبان مادري صورت نگيرد، به عبارت ديگر موازنه منفي جايگزين موازنه مثبت نشود.
انهائيكه با فرزندان خود به زبان غير مادري سخن مي گويند مانند هنوز نقش زبان مادري را كه براي آن از جانب يونسكو روز جهاني اعلام شده و همايش ها برگزار مي شود به درستي درك نكرده اند و زمينه را براي نزديك تر شدن فرزندانشان به فرهنگ بيگانه و برداشتن گام هاي بعدي براي جذب و حل شدن آنها فراهم مي كنند. ايشان به فرزندانشان مي آموزند كه چگونه مي توان به هنجارهاي قومي پشت كرد و رفته رفته به ساير عناصر فرهنگ بيگانه از راه سوراخي كه در بدنه عرق و عزت نفس قومي خانواده شان ايجاد مي شود فرصت نفوذ مي دهند.
اينگونه افراد وقتي كه نمادها و پرچم هاي مربوط به قوم و تبار خود را از محيط خانواده بر مي چينيند و باعث خالي دشن فرزندانشان از غرور و احساسات ملي مي شوند بايستي توجه داشته باشند كه موجود آينده نه تنها از هويت واصالت تركمني خود تهي مي شود بلكه هيچ گاه اصالت و هويتي ديگر نخواهد يافت، زيرا سرخپوستان آمريكا هم پس ز دويست سال كه در مقابل نفوذ فرهنگ (( آنگوساكسوني )) دست از مقاومت كشيدند و خود را واگذار كردند اينك فهميده اند نه آنگوت كسونها آنها را انگلوساكسون مي شمارند و نه سرخپوستان آنها را سرخپوست مي دانند بنابراين زاغي كه مي رود تا مانند كبك را برود، نهايتا بايستي راه رفتن خود را نيز فراموش كند!
وضعيت حفظ لباس هاي محلي و قومي دختران ما نيز از اهميت بسياري برخودار است، ما نسبت به حفظ و پوشش لباس هاي تركمني توسط خواهران و دخترانمان بسيار جدي هستيم و اميدواريم در آينده برادران و پسران هم امكان داشتن لباس پسرانه تركمني را پيدا كنند اما عليرغم زيبائي و راحتي لباس تركمني اقبال از پوشش مانتو نگران كننده است ، در حاليكه دختران غيرتركمن در حسرت پوشيدن لباس ها و چارقدهاي زيبا و گلدار تركمني به سر مي برند باعث شناخته نشدن دختر تركمن از غيرتركمن مي شود. اين امر ضريب امنيت دختران تركمن را بر خلاف آنچه آنها مي پندارند يا وانمود مي كنند پائين مي آورد زيرا در صورت بروز مشكلي براي ايشان برادران تركمن آنها نمي توانند از ايشان حمايت لازم را به عمل آورند، از طرف ديگر از بين رفتن زبان و متعاقب آن لباس تركمني دختران زمينه غرق شدن آنها در گردابي كه در كمين اين شناگران ناشي است را فراهم مي كند. دشمنان فرهنگ ما از اين مسائل شادمان و خوشنودند زيرا شرايط را به قدري براي اقليت قومي تركمن سخت مي كنند كه نتيجه طبيعي آن چيزي جز در غلطيدن به دامان اكثريت نباشد اما چرا آنها سعي مي كنند فرهنگ يك قوم را نابود يا ضعيف كنند؟ سودي كه آنها در پي بردن آن هستند چيست و در اين بين ما چه را مي بازيم، در اين مورد به تفصيل در قسمت بعدي سخن خواهيم گفت.

هیچ نظری موجود نیست: