نامهء ملکشاه سلجوقی به نوه اش


اپیزود اول :

نامه ای به سلطان ملکشاه سلجوقی به قلم عبدالمناف آق ارکاکلی به نقل از ترکمن سسی


عبدالمناف آق ارکاکلی:سلام جد بزرگم! سلطان ملکشاه سلجوقی! با قلبی مالامال از درد برایتان نامه می نویسم. به خوبی می دانم نامه ی من دردی را دوا نمی کند و شاید شما را اندوهگین سازد اما چاره چیست همدمی میخواهم برای اینکه دردهای دلم را به او بگویم.سلطان عزیز قرن ها از پادشاهی تو می گذرد و شاهان زیادی بر کتاب تاریخ نامشان ماند بسیاری ظالم بودند و بسیاری عادل. از این سخنم دلگیر نشو نمی دانم ظالم بودی یا عادل اما خوانده ام برای گسترش اسلام جهادها کردی و حکومتی بزرگ داشتی و هرکس نزد تو می رفت سر خم می کرد شاید به دنبال غنایم بودی شاید هم ریا اما هرکس که بودی و هرچه کردی ترکمن ها تو را دوست دارند.
شاید ندانی اما چند سالی از دوران حکومت شاهان بر دیار آریایی ها می گذرد و امام خمینی ما را از چنگ پادشاه ظالم نجات داد و هم اکنون زیر پرچم اسلام زندگی می کنیم البته بیست و اند سالی است امام خمینی از میان ما رفته و آیت الله خامنه ای رهبر ماست. حکومت ماهم جمهوری است یعنی مردم نمایندگان خود را انتخاب می کنند.نمی خواهم درباره ی سیاست برایتان بنویسم میخواهم درباره ی ترکمنها بگویم،من در زمانه ای زندگی می کنم که لازم نیست شمشیر به دست بگیرم و برای گسترش اسلام نبرد کنم الان اینترنت،نشریه ها،روزنامه،سی دی و ...در دستان ماست روزگاری برای گسترش اسلام از شرق به غرب می رفتید اما حالا با اینترنت به هر جایی که بخواهیم می رویم. شما رسومات جالبی برای ما گذاشتید که ما تقریبا فقط نامشان را داریم و به آن افتخار می کنیم اما به رسومات اجدادمان عمل نمی کنیم حالا بماند که خیلی ها به نام با کلاس بودن و فرهنگ نوین این رسومات را کاری بیهوده می دانند.سلطان عزیز هم اکنون که برایتان نامه می نویسم زشتی های ما زیبا شده و زیبایی های ما زشت!دروغگو را دوست داریم و راستگو را از خود می رانیم.ای کاش می شد از آن دنیا مرخصی بگیری بیایی این دنیا!ما ترکمن ها همدیگر را دوست نداریم.می بینی ملکشاه عزیز چه بر سر قوم تو آمده!بیا به خیابان می بینی اثری از لباس زیبای ترکمنی نیست احتمالا سخنان قومت را نخواهی فهمید چرا که خیلی ها زبان ترکمنی را فراموش کرده اند.لطفا بیا آن طرف تر در کافی شاپ دختران و پسران قومت را ببین!فرهنگ جدید ما را می بینی خانواده بی خبر و فرزندان چه می کنند. می بینی مسجد های ما چقدر زیباست اما نمازگزار خیلی کم!
ببخشید چه گفتید؟ آلاچیق کجاست؟! سلطان عزیز ناراحت نشو اما آلاچیق به تاریخ پیوست! و اسبانت بر صحرا نمی تازند،ملکشاه بزرگ دمدمه ی بهار است و هر بهار عروسی های با صفای شما در صحرا نمایان می شد اما الان خبری از آن عروسی های ساده نیست! خبری هم ازلاله خوان های بر بالای تپه ها نیست .نمی دانم چه بگویم ما حتی نام شما را فراموش کردیم و کارهایی که شما انجام دادید را نمی دانیم.مختومقلی فراغی را می شناسی آن شاعر بزرگ را می گویم نامش جهانی است و ما هر ساله روز تولدش را جشن می گیریم اما بیشتر شرکت کنندگان در جشن مختومقلی حتی دیوان او را ندیده اند و یک بیت از شعر او حفظ نیستند!بیچاره مختومقلی که فقط نامش ماند. شنیدم زمان شما ثروتمندان دوست و رفیق فقرا بودند اما حالا اگر ثروتمندی اشتباهی کرد هیچ کس نمی بیند و اگر فقیری اشتباهی کرد همه انگشت های خود به سمت او می گیرند.ملکشاه جد بزرگوارم من در زمانه ای زندگی می کنم که روشنفکری و فرهنگ میان ترکمن ها نماد بی دینی است! و به نام روشنفکری هر کاری می کنیم.سلطان عزیز نامه ننوشتم که دردهایم را برای شما بنویسم نامه نوشتم تا بدانی بعد از تو چه بر سر قومت آمد همه باهم دشمن شدیم و کینه به دل گرفتیم و سخنان بزرگان کشور و قوم بر گوش های ما فرو نمی رود!اگر الان میان ما بودی چکار می کردی؟! دلمان برای یک روز از روزگارانی که کسی دشمن کسی نبود لک زده است! روزگارانی که در دشت ها سرود زندگی سر می دادیم و با کسی کاری نداشتیم!سلطان ملکشاه از اینکه ناراحت شدید معذرت می خواهم اما ای کاش لااقل چون روزگار تو بودیم صاف و ساده،اختلافی نبود!منظورم سیاست نیست! مردم را می گویم الان که ماشاالله! خیلی ها می خواهند همسایه را از خانه اش بیرون بیاندازند! سلطان عزیز با چشمانی گریان نامه ام را به پایان می رسانم و امیدوارم آن دنیا وقتی همدیگر را دیدیم رو سیاه نباشم.


اپیزود دوم:

 جوابیهءملکشاه به نوه اش

این مکتوب جوابی است از جانب معزالدین ابوالفتح (ملکشاه) پسر آلپ آرسلان پسر طغرل پسرسلجوق ، سومین پادشاه تورکمنان سلجوقی به فرزندش عبدالمناف آق ارکاکلی
علیکم السلام نوادهء دردمندم! عبدالمناف آق ارکاکلی!
با چشمانی مالامال از اشک برایت جواب نامه مینویسم. خوب دانستی که نامه نوشتن تو دردی را دوا نمیکند بلکه مرا اندوهگین میسازد اما از آنجا که گویا در صحرای تورکمن همدمی یافت نگردیده تا سفرهء دل نزدش بگشائی با کمال میل جواب نامه ات را میدهم .
اما بعد،
ابتدا در شوکی توهم آمیز فرو رفتم از اینکه بعد از نهصدو یازده سال مشاهده کردم یکی از نوادگانم یادی ازمن کرده وبرایم نامه نوشته است. اگر بگویم بوی توطئه به مشامم نرسید راستش را نگفته ام زیرا اینکه بجای نامه نوشتن به عموی بزرگوار پدرم، طغرل بیگ بنیانگذار سلسلهء ما ویا پدرم آلپ آرسلان پر افنخار ترین پادشاه تورکمن های سلجوق چرا به منی نامه نوشته ئی که ناکامترین و بد بیارترین پادشاه از تورکمنها هستم و اتحادی  را که با خون دل خوردن درمیان تورکمنها بوجود آوردم فرزندان ناخلفم با اختلافات بی مایه و ادعا های بی پایه به باد دادند. از این رو چاره طلبی تو از من که قربانی بیچاره گی زمان خود بودم اگر بگویم بوی استهزاء، کنایه و طعنه نمیداد بازهم دروغ گفته ام. اما وقتی بیشتر اندیشیدم در یافتم نامهء تو به من همانقدر که نامهء شریعتی مزینانی به برادر برده اش در عصر فراعنه ناشی از حس دردی مشترک وبجا بود واین درد رامیشود درشقشقیه اش تحت عنوان خطبهء سوزناک  آری اینچنین بود برادربخوبی حس کرد، دانسته یا نادانسته نامهء تو نیز چنین حسی در من برانگیخت ودانستم نامهء تو هم به آدرس درستی پست شده وبه دست صاحب حقیقی اش رسیده است هرچند که اندکی سیاه نمائی هم کما فی المرسوم السابق چاشنی آن شده باشد دریافتم غمض عینی برآن سطورخالی از حکمت نخواهد بود..
نوادهء عزیز، درلابلای سطور نامه ات حسی از خویشاوندی و بیگانگی درحال تردد است. گاه مرا به عنوان جدّت  وگاهی دیگر بعنوان سلطان مورد خطاب قرار میدهی که البنه من برخلاف نوهء دیگرم سلطان سلیمان قانونی بجای رابطهء قانونی بین من و خویشاوندانم بسیار مایلم رابطهء صمیمانه تری حاکم باشد هرچند که وجه تشابه ما با یکدیگر کم نیست بویژه اینکه همسر اوخُرّم سلطان در کارهایش دخالت میکرد وباعث  سوء ظن به ابراهیم پاشا صدر اعظم لایقش گردید همانطور که همسر من تورکان  سلطان هم در کارهایم مداخله میکرد و صدر اعظم با کفایتم خواجه نظام الملک را مورد سوء ظنّ من قرار داد. این مسئله به ما می آموزد که کار دل را بایستی از کار عقل جدا کرد وگرنه همان میشود که امروز میبینی.

فرزندم از عادل و ظالم بودن یانبودنم پرسیده ئی. بایستی بدانی عادل وظالم بودن امری نسبی و اعتباری است مثلا سر بریدن دشمنان  ملت که ممکن است از نظر برخی وبه اعتبار قوانین جاری در یک جامعه قبیح وظالمانه تلقی گردد اما نسبت به دیدگاه برخی دیگر و یا قوانین جامعه ئی دیگر لازم وعادلانه قلمداد شود. درثانی ما سیاستمداران حقوقدان نیستیم وبا آنها فرق  داریم همانطور که یک حاکم با قاضی در دردیدگاهها وروشها متمایزند. حقوق بر پایهء ایده آلها شکل میگیرد وکار سیاست انطباق آن با واقعیت های موجود است . لذا ما سیاستمدارها نمیتوانیم همچون حقوقدانها ایده آلیست باشیم چون در غیر اینصورت در وانفسای جنگی تمام عیار اگر بخواهیم به عادلانه یا ظالمانه بودن کشتن سرباز دشمن که جلوی ما سبز میشود بیندیشیم  هیچگاه در کارمان توفیق نخواهیم یافت.مگر خداوند به رسولش نگفته » اشداءُ علی الکفّار رُحماء بینهُم»؟ خوب این شدت نسبت به کفار از جانب آنها چه چیزی تعبیر میشود غیر از ظلم؟  آری من بعنوان یک تورکمن که راستگوئی میراث تربیتی ماست نمیتوانم دروغ بگویم ولذا بایستی بگویم اگر منظور از عادل بودن نسبت به مردم خودم است بله همهء سلاطین تورکمن همینطور بوده اند. اما نمیتوانم از گفتن این واقعیت هم خودداری کنم که ما تورکمنها هر ضربه ئی خورده ایم از همین راستگوئی مان بوده است. درحالی که دیگران اسم ریاکاریشان را دروغ مصلحت آمیز، تقیه ویا کیاست میگذارند، راستگویی ودرستکاری ما را ساده لوحی ،بی سیاستی وحتی حماقت قلمداد میکنند.

فرزند عزیزم
نوشته ئی » هم اکنون که برایتان نامه می نویسم زشتی های ما زیبا شده و زیبایی های ما زشت!دروغگو را دوست داریم و راستگو را از خود می رانیم.ای کاش می شد از آن دنیا مرخصی بگیری بیایی این دنیا! ما ترکمن ها همدیگر را دوست نداریم.می بینی ملکشاه عزیز چه بر سر قوم تو آمده


بایستی نظرت را به چند نکته جلب کنم .اولا اینکه انسانها در هر عصری دارای خصوصیات مشترک ومشابهی هستند وگذر زمان تنها  باعث ارائهء تصویری نسبتا مدرنتر از این خصوصیات میشود وگرنه ذات این خصوصیتها ازعصر هابیل وقابیل تا روزگار شما یکی است. همانطور که ماده از شکلی به شکل دیگر در میاید و ازبین نمیرود این ذات هم از بین نمیرود وفقط شکل عوض میکند. این تغییر شکل و شمایل کار شما را سخت کرده است.
در زمان ما همه چیز ساده تر وبا چشم غیر مسلح قابل رویت وشناسائی بود. اما در دورهء شما هنر گریم وفتو مونتاژ باعث گمراهی در تشخیص حق و ناحق و خائن وخادم از هم شده است.شما اکنون برای دیدن ذات انسانها به چشم بصیرت نیاز دارید.
شاید هم بهمین خاطر اندیشمندان به تاریخ مراجعه میکنند تا با بررسی انسان وجامعه در گذشته و بصورت عریان و کشف قوانین سادهء آن و تعمیم به جریانات جاری ومعاصر ذات استتار شدهء انسان امروز را رمز گشائی کنند. ازهمین روست که گفته اند گذشته چراغی فرا روی آینده است.آری در زمان ما هم حرص وآز و جاه طلبی و زرپرستی و زورگوئی و تزویر گرائی و قتل سیاسی و غارت اجتماعی و خیانت و افترا و ظلم وستم بود. ما هم یکدیگر را کم نکشتیم و چشم همدیگر را کم ازحدقه در نیاوردیم. اما هر کاری کردیم بخاطر جامعه بود چون ما اهل سنت وجماعت بودیم شما این قسمت اهل جماعت بودنتان  ضعیف است.  سنتی هایتان چهارنعل میتازند اما  جماعتی هایتان یعنی فعالین اجتماعیتان دور خودشان میچرخند زیرا فاقد وحدت کلمه هستند.

 ثانیا من اگر هم بتوانم به میان شما نخواهم آمد چون یقین دارم که مرا هم با کج اندیشیهائی که دارید با چوب وچماق از ده بیرون خواهید کرد. همانطور که به اندیشمندان و دلسوزانتان میگوئید » تو که هستی که به ما میخواهی درس بدهی!؟، مگر تو از ما چه چیزت بیشتر است که میخواهی هادی ما شوی؟!ما را نیازی به نصایح تو نیست!، ما ازخودمان راضی هستیم! ،اوزبک اوزینه بگ!» و از این قبیل تحقیر ها نثار من هم خواهید کرد لذا همان بهتر که از همینجا شما را ارشاد کنم و از شر جاهلانتان در امان بمانم.

نوشته ئی » بیا به خیابان می بینی اثری از لباس زیبای ترکمنی نیست احتمالا سخنان قومت را نخواهی فهمید چرا که خیلی ها زبان ترکمنی را فراموش کرده اند.لطفا بیا آن طرف تر در کافی شاپ دختران و پسران قومت را ببین!فرهنگ جدید ما را می بینی خانواده بی خبر و فرزندان چه می کنند.» من ازهمینجا شما جوانان غیرتمند را به شهامت وعقلانیت مضاعف دعوت میکنم. هم بیشتر بخوانید وهم بیشتر با جامعه در ارتباط باشید ، کار عملی بکنید وسعی کنید بر روی جامعه تا ثیر مثبت بگذارید. از انقعال و بی حسی اجتماعی دوری گزینید و نسبت به خواهرانتان که به فرهنگ وجامعه و هویت تورکمن بی اعتنائی و اهانت میکنند امر به معروف ونهی از منکر کنید ودر مبارزه با تهاجم فرهنگی با یکدیگر هم قسم شوید و از بین خودتان یکی را بعنوان راهبر برگزینید.

این فرهنگ راهبر پذیری برای شمااز نان شب واجب تر است. شما هرچه بر سرتان میاید از راهبر گریزی و راهبر ستیزی است. البته یک عده ئی مامور هستند تا شما را بر علیه روشنفکران وعقلای قومتان که سالم وصادق هستند تحریک کنند و مانع وحدت کلمه بین شما بشوند. با این افراد بایستی بطور افشاگرانه ورسوا کننده برخورد کنید هزینهء ایجاد اختلاف و چند دستگی بین مردم بایستی به حدی بالا برده شود که هیچ منافقی جرات ایجاد نفاق بین ملت را پیدا نکند. وقتی که در هر برهه این منافقان و انشقاق طلبان براحتی تخم تفرقه بین مردم میپراکنند وبعد هم گوئی هیچ اتفاقی نیفتاده است براحتی بین مردم میگردند ودهان کجی میکنند معلوم است که وضع شما چنین خواهد بود. تازه بایستی منتظر بدتر از اینها هم باشید. در زمان ما با شمشیر سر این خائن ها را جدا میکردند اما الان شما بایستی با افشا کردن از آنها اعلام برائت کنید چون دیگر زمان برخورد فیزیکی گذشته وزبان خشونت مورد قبول هیچکس نیست. اما فشار افکار عمومی همچنان موثر است.

فرزند عزیزم
شما بایستی روح مدنیت را در جامعه بدمید. بایستی به مردم  یاد بدهید که نسبت به آینده خودشان وفرزندانشان بی تفاوت نباشند. برای اینکار بایستی از فرصتهائی مثل انتخابات که بحمدالله در عصر شما فراوان است برای تمرین رشد روح تعاون وهمکاری و مدنی شدن استفاده کنید. من میدانم در زمانهء شما دیگر جای جنگ با شمشیر را نبرد بوسیلهء قلم و میدان نبرد را پای صندوق های رای گرفته است. والبته که مثل زمان ما طرف مقابل درصورت احسا س شکست بدنبال حیله و تزویر و تقلب خواهد بود بنابر این شما بایستی برای خنثی کدن این روشهای غیر اخلاقی و نقش بر آب کردن این توطئه ها تمهیدات عاقلانه و موثری اببیندیشید. دراین راه شما بایستی از حداکثر توان وظرفیتهای قانونی تان استفاده کنید وهزینه تقلب کردن را برای رقیب تا آستانهء عدم تحمل او بالا ببریدواگر من بین شما بودم حتما چنین می کردم!.
ازطرف من به مردم یاد آوری کنید که بایستی همدیگر را دوست بدارند زیرا آنها از یک خون و خانواده اند. به یکدیگر احترام بگذارند ، از یکدیگر دفاع کنندودرحفظ آبروی هم بکوشند. وصیت من به شما اینستکه باید به صاحبان عقل واندیشه احترام بگذارید زیرا بالاخره این آنها هستند که با خرد ورزی برای رفع معضلات شماراه حل تولید خواهند کرد. از همین رو است که هر کس بایستی جای خود را بداند وبه آن قانع باشد. این جایگاه را خرد ، صداقت،شهامت و ازخود گذشتگی او معین میکند بنابر این برای رفتن به درجات بالاتر بایستی به میزان بیشتری از این خصوصیت ها دست یافت. هر کس در یک جامعه ازهمه بیشتر صاحب این خصائل باشد بهمان میزان شایستگی مقتدا شدن دارد. رهبر برای حفظ یک جامعه از هرچیز مهمتر است. باید رهبر خود را بیابید و از او تبعیت کنید رهبری که ازخود شما باشد زیرا خداوند فرموده است: «واطیعوا الله و اطعیواالرسول و اولی الامر منکم» با دشمنان مروت وبا دوستان مدارا کنید نسبت به یکدیگر گذشت  پیشه کنید و از کینه نسبت به هم بپرهیزید . اگر این کارها را بکنید روز محشر از دیدن هم با روی سفید شاد خواهیم بود.

فرزند دلبندم 
بخاطر داشته باش مقام وشآن ومرتبت هرکس را پندار،گفتاروکردارنیک او تعیین میکند. وگرنه باچهارکلاس درس خواندن ولی درتب فقدان عمل نیک سوختن کسی را به قلهء احترام واقعی ورستگاری حقیقی رهنمون نمیسازد. بقول شیخ اجل سعدی علم هرچه بیشتردانی چون عمل درتونیست نادانی.عالم بی عمل چون زنبور بی عسل ماند که مردم تنها از نیش زبانش درزحمت همی اوفتند.البته امیدوارم این سخنان رابخود مگیری چراکه این مکتوب سرگشاده به قاعدهء تمثیل بنام تو مرقوم گشته است والٌاغرض کوبیدن میخی بر گوش دیوار است وازباب اضطرار "در"عزیز راکه کماکان بار سخت دیوار را برگرده داردمخاطب گرفته ام.


احترام بزرگتر را بایستی نگاه داشت.زیرا شما هم روزی بزرگتر میشوید وآنوقت نیاز به این احترام خواهید داشت.معهذا برای کسب جایگاهی در خور شآن خود بایستی حلم را با علم در آمیخت زیرا "اوغلان هاولوغار،توت واقتیندابیشر!".جوانان را به تقوا توصیه میکنم.میانسالان را به فروتنی وسالمندان را به گشاده روئی. سعی کنید .شما را ازمطلق گرائی،جزم اندیشی وخود شیفتگی برحذر میدارم.زیرا غائی گرائی،جهل وکبر از آفات مهم وعلت العلل تفرقه واختلاف در بین فرزندان منند.امیدوارم با غوردرمفاهیم پنهان درلابلای این مسطور مستتر،دیگراستخوانهایم رادرقبر نلرزانید وبواسطهء افعال اخلافم نیازی به استخراج مجدد از قبر نباشد وباعطف به کنه هذالمطالب وصرف مساعی کافیه در جهت اجرای منویات مطروحه فی جریان هذالسطورمرقومه، اجازت فرمائید درگور خود آسوده بخوابم.تا به قصد المبارک مواجه معکم فی یوم القیامت الموعود  ،خودم را بتوانم آماده کنم.
         قربانت معزالدین ابوالفتح (ملکشاه) سلجوقی ترکمان اصل

هیچ نظری موجود نیست: