تبیین مقبوض تحولات سیاسی معاصردرایران

قسمت دوّم: دگردیسی کاراکتر سیاسی

انسانها در جامعه نقش های مختلفی را ایفا می نمایند که به این نقش ها "نقش های اجتماعی" گفته می شود. یک نفر در عین حال که نقش فرزند خانواده را ایفا می کند نقش دانشجو ونقش عضو تیم ورزشی ونقش سمپات یک جریان سیاسی ویا بسیاری نقش های اجتماعی دیگررا به طور هم زمان می تواند بازی کند. فرورفتن شخص در یک رُل اجتماعی ودر طول زمان، باعث نهادینه شدن آن رُل در شخصیت اجتماعی او می گردد وبه عبارت دیگرشکل گیری شخصیت یا کاراکتر اجتماعی او را محقق می سازد. در دنیای سیاست که محل تلاقی طیف وسیعی از عقاید واندیشه های سیاسی است برخی افراد متناسب با ذائقهءسیاسی ویا ایدئولوژیک خود به طرفداری ویا عضویت در یکی از این گروهها علاقه نشان می دهند. استمرار حضور در بطن یک جریان سیاسی باعث تبلور تفکر جمعی حاکم بر آن جریان در شخصیت سیاسی افراد مزبور گردیده در نتیجه باعث تثبیت کاراکتر سیاسی آنها می شوند.
  از نظر نوع نگرش وبرخورد با وضعیت جاری، حوزه های تجمع در میدان سیاست به طور عمده به حوزهء انقلاب، ارتجاع، محافظت واصلاح تقسیم می شوند. ترمینولوژی سیاسی در ایران دچار نقصان های اساسی بوده ودولت به مفهوم عام آن جهت شفافیت موضوعات مختلف مثل تعریف جرم سیاسی مامور تقدیم لوایحی برای رفع شبهات در این زمینه به شمار آمده است، هنوز پس از گذشت دهها سال متاسفانه این وظیفه به انجام نرسیده است. ظاهراً با استقرار نظام وثبات درکشور نگرش انقلابی به وضعیت سیستم حکومتی درحکم معارضه با سیستم بایستی تلقی شود لیکن از آنجا که برداشت از مفهوم انقلاب وضد انقلاب با رویکرد خاص به این مفاهیم صورت می گیرد بنابر این می توان گفت منظور از انقلاب نه انقلاب به مفهوم عام دگرگونی ریشه ئی در ساختار نظام بلکه به مفهوم خاص انقلاب اسلامی در نظر گرفته شده ومنظور از ضد انقلاب نیز نه مخالف تغییر سیستم بلکه مخالف انقلاب اسلامی قصد گردیده است. با این وجود این موضوع صراحتاً در هیچ منبع رسمی مورد تائید وتشریح قرار نگرفته است. لذا در این مورد به جای استناد به برداشت های شخصی خود بنظر می رسد بهتر است مفاهیم کلاسیک مورد اتفاق نظر در ترمینولوژی سیاسی مد نظر قرار بگیرد. بر همین اساس هم انقلاب وهم ارتجاع که در بطن خود مفهوم تغییر بنیادین در اصل نظام موجود را می پرورانند واز نظر قوانین کشور جرم محسوب می گردند درزمان جاری در داخل کشورفاقد مصادیق عینی قابل اشاره بوده ودر اینجا موضوعیت بحث ندارند. لیکن در مورد مفاهیم اصلاح ویا محافظه ازوضع موجود، میدان سیاست در ایران شاهد مصادیق عینی قابل مشاهده در بطن حاکمیت می باشد. وبه خاطر همین ویژگی عینی ویا اُبژکتیو جریانات اصلاح طلب ومحافظه کار است که این جریانات قابلیت عینی جذب نیروی سیاسی وسمپاتیزان را داشته، به همراه محافظه کاران می توانند در میدان سیاست زمینهء حضور ورشدچشمگیر بیابند.

  به طور عمده دسته های چهارگانهء ارتجاعیون، انقلابیون، اصلاحیون ومحافظه کاران را می توان به دسته های عمده تر دو به دو تقسیم نمود. در این تقسیم بندی می توان دو دستهء ارتجاعیون وانقلابیون را به گروه های خارج از حاکمیت و دسته های اصلاح طلب و محافظه کار را تحت عنوان گروه های داخل حاکمیت بر شمرد.  هر دسته از گرایش های سیاسی فوق الذکر یک کاتاگوری را تشکیل می دهند. بسته به شرایط عینی وذهنی در مقاطع مختلف ورود وخروج از یک کاتاگوری به کاتاگوری دیگر امکان پذیر است. مثلا یک سلطنت طلب که خواهان بازگشت به دوران ماقبل جمهوریت است واز پاره ئی جهات دارای دیدگاه ارتجاعی محسوب می گردد می تواند با قرار گرفتن در یک محفل جمهوریخواه ویا اصلاح طلب یا محافظه کار ویا در اثر مطالعه وملاحظهء شرایط حساس موجود در کشور،منطقه ویا دنیا تغییر عقیده داده وبه اردوگاه انقلاب یا اصلاحات وحتی محافظه کاران بپیوندد همان گونه که عکس قضیه نیز صادق است.  این تحرّک انتقالی از یک کاتاگوری به کاتاگوری دیگر را که حرکتی عمودی است با توجه به عمق وشدت دامنهء تغییر در کاراکتر سیاسی شخص می توان یک دگردیسی به شمار آورد. اما با توجه به این که در داخل هر کاتاگوری نیز (که خود یک طیف را تشکیل می دهد) طول موج ها وفرکانس های مختلفی از کندرو و میانه رو گرفته تا تندرو وجود دارند، حرکت وضعی در داخل این طیف یا کاتاگوری از کند یه میانه ویا تند وهمچنین بالعکس را می توان حرکت افقی ویا درون جناحی نامید  که دگردیسی محسوب نمی شود. بنا بر این وقتی از دگردیسی در کاراکتر سیاسی سخن به میان می آید منظور حرکت عمودی از یک جناح به جناح دیگر و به ویژه در شدید ترین شکلش از جناح درون حاکمیت به جناح برون حاکمیت و به عکس می باشد.

  در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، منهای گروه های چپ انقلابی کلاسیک که توانسته بودند به مدت کوتاهی در برخی مدیریت های میانی وبعضا فوقانی حاکمیت جدید التاسیس اسلامی نفوذ پیدا کنند وتقریبا به زودی از حاکمیت بیرون رانده شدند، حاکمیت جدید به طور عمده از ملی-مذهبی) نهضت آزادی)که لیبرال خوانده می شدند ورویکردی تقریبا مشابه اصلاح طلبان میانه رو امروزی داشتند وانقلابیون راست سنتی(مانند حزب جمهوری اسلامی – جامعهء روحانیت مبارز تهران، جامعه مدرسين و محققين حوزه علميه قم وهیئت های موئتلفه ) و انقلابیون چپ سنتی(مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ودانشجویان مسلمان پیرو خط امام که بعدا به طور عمده در قالب دفتر تحکیم وحدت) متشکل شد.  هرکدام از این جناح ها در درون خود طیفی از کند روها، میانه رو ها ورادیکال ها راحمل می کردند. تا قبل از دوم خرداد 1376 واژهء اصلاح طلب ومحافظه کار کاربرد متداولی در صحنهء سیاست ایران نداشت وعمدتا در گفتار ونوشتار بجای آن از اصطلاح جناح چپ وراست استفاده می گردید.

  تعبیر چپ به روایت ظریفی نیا در طی سال‌های دهه  شصت برای نامیدن بخشی از نیروهای خط امام به‌کار می‌رفت که خصلتی رادیکال و انقلابی و اصول‌گرا داشت. مخالفت با نظام سرمایه‌داری به‌عنوان یک نظام استثمارگر، تمایل به‌اقتصاد کنترل‌شده دولتی، دشمنی با دولت‌های سرمایه‌دار غربی و متحدان آنها در سیاست خارجی و گرایش به‌گسترش رابطه با دولت‌های انقلابی و سوسیالیستی از شاخصه‌های فکری ـ سیاسی و اقتصادی، ایشان به‌شمار می‌رفت.[1] به نظر شادلو در مقابل جریان چپ اسلامی، نیروهای مخالفی از اسلام‌گرایان قرار داشتند که به‌تدریج به«راست» مشهور شدند. عامل اختلاف آنها با چپ سنتی را باید در دیدگاه اقتصادی ایشان ازجمله اصلاحات ارضی، سهمیه‌بندی کالا و کنترل دولتی، دولتی‌شدن تجارت خارجی و ... دید[2]

  درون حاکمیت رادیکال ترین راست های سنتی که قائل به مبارزهء مسلحانه با رژیم پیشین بودند در قالب هیئت های موئتلفه تجلّی یافته ورادیکال ترین چپ های سنتی مجاهدین انقلاب اسلامی بودند که آنها نیزقبل از انقلاب اسلامی پیرو مشی مسلحانه بودند ونقش کلیدی در پایه گذاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشتند. مجموعه چپ در آغاز انقلاب نقش چنداني در قوه مجريه و سازمان رسمي حکومت نداشت. نيروهاي راديکال تر چپ «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» را پس از انقلاب 1357 تشكيل دادند و بخش هاي عظيمي از چپها اعم از روحاني، فارغ التحصيلان دانشگاهها، اتحاديه هاي کارگري، دانشجويي، کارمندي و اصناف بازاري وارد «حزب جمهوري اسلامي» شدند.[3] در دوره اول حاكميت چپ بر ايران -يعني دهه اول پس از انقلاب- گفتمان انقلابي و حذفي بر جريان چپ حاكم بود. در اين دوره آنها از حمايت مردم برخوردار بودند و توانستند پشتيباني رهبري نظام را جلب كنند، با حذف گفتمان هاي مخالف بر فضاي جامعه مسلط شدند. آنها در صحنه رقابت سياسي بر ماركسيست ها، كمونيست ها و ملي گرايان پيروز شدند و گفتمان اصولگرايي اسلامي يا بنيادگرايي را هژمونيك كردند. به طور خلاصه، راديکاليسم انقلابي ويژگي چپ هاي اسلامي آستانه انقلاب تا پايان جنگ و دولت موسوي مي باشد.[4]

  پس از سال شصت با حذف لیبرال ها از حاکمیت و در فضای خشونت آمیز ناشی از جنگ وترور، جناحین باقی مانده در بطن حاکمیت علیرغم پاره ئی اختلافات بخاطر احساس خطر دشمنان داخلی وخارجی که بقای نظام را تهدید می کرد با یکدیگر بصورت موازی وغیر منقطع حرکت می نمودند. حزب جمهوری اسلامی به عنوان اولین حزب رسمی تاسیس شده پس از انقلاب تا انحلالش در سال 1366 گردآورندهء طیف وسیعی از دولتمردان وشخصیت های کلیدی نظام بود. شخصیت هائ میانه روئی چون اکبر هاشمی رفسنجانی، عبدالله جاسبی، و شخصیت های بعدی جناح چپ همچون عبدالکریم موسوی اردبیلی،  میرحسین موسوی، مهدی کروبی، وراست های رادیکال چون حسن آیت، اسدالله بادامچیان،  مهدی عراقی وحبیب‌الله عسگراولادی نمونه هائی از این شخصیت ها بودند. پس از بيرون راندن رقبا يعني حذف گروههاي غير اسلامي در سال هاي اول انقلاب و خالي شدن فضاي سياسي اجتماعي از دشمن به تدريج غيريت سازي ميان خود گروههاي اسلامي بر جسته تر شد.[5] با شروع دور دوم نخست‌وزیری مهندس موسوی، تسلط جناح چپ بر امور اجرایی کشور تقویت گردید. به‌علاوه بسیاری از نمایندگان مجلس، که قبلاً هوادار جناح راست بودند، به‌تدریج به‌دلیل فضای ایجاد شده، از این جریان فاصله گرفتند.

 نیروهای طیف چپ تشکيلات و نهادهايي همچون کميته و سپاه پاسداران، دادگاه هاي انقلاب، جهاد سازندگي، بنياد شهيد، بنياد امور جنگ زدگان، جهاد دانشگاهي، سازمان تبليغات اسلامي را در دست داشتند که پس از انقلاب شکل گرفته بودند.[6] دانشجويانی که از افراد تندرو تشکيل مي شدند ابزار طيف چپ در دانشگاه ها به شمار آمده وتحت عنوان انجمن های اسلامی دانشجویان فعال بودند. بخش دانشجويي چپ  در درون دانشگاه ها نخست تحت عنوان سازمان دانشجويان مسلمان و پس از انقلاب فرهنگي در قالب انجمن هاي اسلامي دانشجويان در زير يک چتر سراسري در سطح کشور تحت عنوان «دفتر تحکيم وحدت» بنام مستقل ولي عمدتا تحت لواي حزب جمهوري اسلامي و در طيف راديکال هاي اين حزب به فعاليت پرداخت تا اينکه حزب منحل شد و دفتر تحکيم مستقل گرديد.[7]

  انجمن هاي اسلامي بين سال 1359 تا اواخر سال 1371 در دانشگاه ها بي رقيب بودند و با اعمال قوانين خشک و تندروانه نسبت به اساتيد و دانشجويان اعمال فشار مي کردند. ويژگي هاي دفتر تحکيم وحدت را در اين دوران چنين مي توان برشمرد: انحصار طلبي، تک صدايي، برخوردهاي حذفي و به طور خلاصه طرح شعارهاي آرماني و به دور از واقعيت.[8] حوادث مهم و پی‌درپی سال‌های 67 و 68 وضعیتی را پدید آورد که با گذشته متفاوت بود. به‌رغم تفوق نسبی کاندیداهای جناح چپ در مجلس سوم، با انتخابات ریاست جمهوری و تغییر ساختار قوه مجریه وتغییر مدیریت قوه قضاییه از شورایی به‌ریاستی در همه‌پرسی اصلاح قانون اساسی در سال68 و از همه مهم تر، جابه‌جا‌شدن تدریجی جایگاه جناح‌های سیاسی ایران، جریان موسوم به‌راست، قدرت بیشتری کسب کرد و در مرکز قرار گرفت.[9]

   نیروهای طیف راست که در ابتدای ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، اقلیت مجلس و دولت را دراختیار داشتند، به‌دلیل مخالفت جدی با اقتصاد دولتی که در دورهء نخست وزیری موسوی اعمال شده بود و طرفداری‌ از بخش خصوصی از حامیان سیاست‌های اقتصادی دولت آقای هاشمی به‌حساب می‌آمدند. حمایت برخی از وزرای دولت و رئیس جمهوری از ایده‌ جناح راست، ائتلافی تاکتیکی بین جناح راست و تکنوکرات‌های دولت آقای هاشمی ایجاد کرد و جناح چپ را نزد افکار عمومی به‌شدت منزوی ساخته بود.[10] موقعیت جناح راست عمدتاً در مجلس چهارم با شعار اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی تحکیم شد. اما پس از دو‌سال، جناح راست به‌تدریج خط خود را از جناح میانه (کارگزاران) تفکیک کرد.[11] لایه‌های کارگزاران سازندگی باعنوان راست‌های مدرن از راست سنتی جدا شد و بعد از مدتی به‌صورت حزبی سیاسی در جامعه ظهور کردند.[12]حزب کارگزاران به‌سرعت، خود را به‌عنوان رقیب جامعه روحانیت که تا آن روز آقای هاشمی یکی از ارکان آن محسوب می‌شد عرضه کرد و همین رقابت در نگاه نیروهای سیاسی به‌عنوان نقطه تعادل سیاسی برآورد شد.[13] اما پس از پایان دومین دورهء چهارسالهء ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی که وی بعلت محدودیت های قانونی نمی توانست برای بار سوم در انتخابات شرکت نماید وبا توجه به اختلافات میان وی و راست های افراطی، زمینهء انتخاب سید محمد خاتمی از مجمع روحانیون مبارز به سرعت مهیا گردید. در سال شصت وهفت جمعي از روحانيون متمايل به جناح چپ كه در تشكل معروف و يكپارچه جامعهءروحانيت مبارزتهران فعال بودند، پس از طي يك دوره طولاني اختلاف نظر با همكاران و همتايان روحاني و سياسي خود، تصميم به تغيير مشي، تشكيلات و روش سياسي گرفتند. سيد محمد خاتمي و سيد محمد موسوي خوئيني ها با مهدي كروبي ديدار كرده و پيشنهاد انشعاب و تشكيل يك تشكيلات روحاني مستقل را مطرح كنند. پس از آنكه موافقت امام (ره) به صورت كتبي اعلام گرديد، مجمع روحانيون مبارز -كه همانند جامعه فقط مجاز بود در تهران براي مجلس نامزد معرفي كند- تشكيل شد.[14]

  به اين ترتيب "مجمع روحانيون مبارز" از دل "جامعه روحانيت مبارز" بیرون آمده و با همین نام به وسیلهء مهدی کروبی، سید علی اکبر محتشمی، سید محمدعلی ابطحی، سید عبدالواحد موسوی لاری، مجید انصاری، اسدالله بیات، سید محمد خاتمی، رسول منتخب نیا، صادق خلخالی، سید محمود دعایی و محمدرضا توسلی به عنوان هیئت موسس وتحت شماره و تاریخ پروانه فعالیت  68/4/12- 1/12-42/ الف رسما فعاليت خود را آغاز كرد. جناح چپ تا ابتداي دهه 70 توانست هويت مستقل ومتفاوت خود را از جناح راست در قالب برخی تشکل‌ها و روزنامه  «سلام» به عنوان ارگان مطبوعاتی خود تثبیت کند. پس از پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد سال 76 13جناح چپ با اصطلاح جدید اصلاح طلبان و طیف راست با عنوان محافظه کاران شناخته شدند. [15] در حالیکه محافظه کاران عمدتا از کاراکتر سیاسی با ثبات تر وقابل پیش بینی تری برخوردار بودند دوّم خرداد سال 1376 نقطهء عطفی در دگردیسی کاراکتر سیاسی بسیاری شخصیت های سیاسی جناح چپ که از این تاریخ به بعد بیشتر با عنوان دوم خردادی ویا اصلاح طلب خوانده شدندبه شمار می رود. دگردیسی ئی که نقطهء اوج آن درجریان انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در خروج از کشور بسیاری از این شخصیت ها متجلی شد.

جناح راست در آستانه انتخابات مجلس ششم، ائتلاف پیروان امام و رهبری را ایجاد و از حضور هاشمی رفسنجانی استقبال و اعلام کرده بود نام آقای هاشمی را در صدر لیست خود قرار خواهد داد، اما جریان چپ تندرو که سناریوی سیاسی آینده در مجلس با حضور هاشمی را پیش‌بینی می‌کرد و نیک می‌دانست با بازیگر قابل و نقش‌اولی چون هاشمی قطعاً به‌جریان چپ نقش دوم و سوم نیز نخواهد رسید و پیروزی هاشمی به‌معنی ادامه حضور و حیات سیاسی جریان راست درقوه مقننه است، فعالیت خود را برای جلوگیری از حضور هاشمی رفسنجانی در صحنه آغاز کرده بود.[16] پس از دوم خرداد لبهء تیز حملات افرادی چون اکبر گنجی متوجه شخص هاشمی رفسنجانی شد. این حملات موضوع کتابی مشتمل بر مجموعه مقالات گنجی واکثراً در بارهء هاشمی رفسنجانی با نام "عالیجناب سرخپوش وعالیجنابان خاکستری" بود. فارغ از این موضوع که عملکرد آقای هاشمی نیز در موارد عدیده ئی سزاوار نقد بوده ومی باشد اما پاره ئی ملاحظات عمومی در مرحلهء گذار به سوی توسعهء سیاسی رفتار ظرافتمندانه تری از طرف اصلاح طلبان واقعی را می طلبید. صادق زیبا کلام در یادداشتی در مورد ضرر وزیان چنین برخوردهای غیر اصولی به اصلاح طلبان هشدار داد.[17] هرچند برخلاف ادعای آقای زیبا کلام هاشمی رفسنجانی هیچگاه اصلاح طلب نبوده ونمی تواند باشد. زیرا میانه روی او به مثابه حرکت اعتدالی درون یک جناح نبوده وضمن اینکه وی خود را فراتر از جناحین حکومت می داند میانه روی او مانند حرکت در لاین میانی یک اتوبان است تا هرگاه بخواهد، بتواند بنا بر تشخیص خود گاه به راست وگاه به چپ تغییر لاین بدهد، لیکن عمده کردن وتقویت تضاد اصلاح طلبان علیه وی به معنای تقویت اردوگاه محافظه کاران به شمار می آمد.

  اصلاح طلبانی که عمدتا منسوب به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ودفتر تحکیم وحدت بودند برخلاف مجمع روحانیون مبارز در تبدیل شدن به نیروئی رادیکال تا آنجا پیش رفتند که مانند اوایل انقلاب درصدد حذف جناح رقیب ازمعادلهء قدرت بر آمدند.  «عباس عبدی» در سال 77 در نشریه راه‌نو در یادداشتی به نام «قدرت دوگانه» این گونه عنوان داشت: "دوگانگی قدرت می‌تواند به‌طور طبیعی از عوامل بی‌ثباتی باشد و بسیار احتمال دارد یک بخش از قدرت علیه بخش‌های دیگر اقدام خارج از قواعد پذیرفته شده انجام دهد."عبدی پارا از این هم فراتر گذاشت ودر حساس ترین وپرکشاکش ترین مقطع از روند اصلاحات طرح "خروج ازحاکمیت" را به منظور خلع مشروعیت کردن حاکمیت مطرح نموده چنین گفت: "استراتژی این طرح بر این اصل استوار بود که:«مشروعیت نظام اسلامی ناشی از حضور اصلاح‌طلبان است و باخروج آنان از حاکمیت، مشروعیت نظام از میان رفته و نظام عملاً دچار فروپاشی درونی می‌شود".[18] درحقیقت با این گونه سخنان وتئوری های رادیکال توسط نیروهائی که منتسب به جریان اصلاحات بودند محافظه کاران بیش از پیش تحریک شده و انگیزهء مضاعفی جهت فراخوان نیروهای رادیکال راست به صحنه می یافتند. بعبارت دیگر همین تئوری های ناسنجیده بود که برای گرم کردن تنور محافظه کاران هیزم فراهم می کرد. تنوری که برای خاتمی به قول خودش "هر 9 روز یک بحران" تولید می نمود.

چنین به نظر می رسید که به مرور زمان در قطار اصلاحات، سرعت واگن ها از لوکوموتیو بیشتر وبیشتر می شد. در حالیکه در هشتم شهریور هشتادویک رئیس جمهور وقت آقای سید محمد خاتمی، از طرح لایحهء " تبیین اختیارات رئیس جمهور" سخن می گفت. تندرو ها ئی که گفتمان غالبشان هیچ سنخیتی با آرمان ها وایده آل های اصلاح طلبانه مانند شعار"تحمل مخالف، سعی در تبدیل معاند ومخالف به موافق، وتساهل وتسامح با دگر اندیشان"  نداشت در شرف طی مراحل نهائی سیر تکوینی دگردیسی از شکل جناحی دردرون حاکمیت به شکل اپوزیسیون خارج از حاکمیت بودند. به گونه ئی که فردای آن روز  «عبدالله رمضان‌زاده»، عضو ارشد حزب مشارکت برخلاف اظهارات خاتمی، این لایحه را درواقع افزایش اختیارات رئیس جمهور دانست و گفت: «لایحه‌ افزایش اختیارات ریاست جمهوری از ضروریات جامعه از نظر دولت است».[19] نصایح اعتدالگرایان جبههء اصلاحات نیز اثری در اصلاح روش تندرو های کم صبر اردوگاه اصلاحات نداشت. آقای اکبر گنجی با تحریر مقاله ئی تحت عنوان "فقر و مسکنت نظریهء اعتدال" درروزنامهء فتح به تاریخ شانزدهم بهمن هفتادوهشت طی صغرا وکبرا چیدنی مفصّل  ضمن سعی در اثبات نسبی بودن بحث اعتدال وتندروی، در فضیلت تندروی نوشت: "در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که به جای میانه روی بر سبقت جوئی تاکید می نهد: والسابقون والسابقات، فاستقبوالخیرات، ومنهم سابق الخیرات باذن الله. در سبقت گرفتن، رشد وخروش وپیشتازی وجود دارد.اما در اعتدال، احتیاط ودغدغه ووسواس وآهسته کاری است. سبقت جوئی دینامیک وپویا است. اما اعتدال استاتیک وایستاست. استاتیک بودن نظریهء اعتدال مشکلی است که نمی توان آن را نادیده گرفت."[20] این گونه تئوری ها وتئوریسین ها ئی که در آن دوره تعدادشان کم هم نبود آثار مجسم دگردیسی کاراکتر سیاسی از اصلاح طلبی به انقلابی گری بودند. روندی که با استقبال گرم تندروهای جناح محافظه کار مواجه شدو نهایتا باعث تشکیل یکی از علل منجر به حوادث سال هشتادوهشت گردید.


مآخذ مورد استفاده:
هرسیج،حسین؛ حسینی،سیده مطهره؛ شکل گيري جريان سياسي چپ در دهه اول پس از انقلاب اسلامي، مجله سیاست پائیز 1388، شماره 11،
بهروزلک ،غلامرضا، صفایی‌زاده، مرضیه، جریان شناسی تحولات سیاسی ـ فکری در جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی شماره23


[1] ظریفی‌نیا، حمیدرضا، کالبدشکافی جناحهای سیاسی ایران، تهران، انتشارات آزادی ‌اندیشه، 1378. صص77 ـ 81
[2] شادلو، عباس، تکثرگرایی در جریان اسلامی، تهران، نشر وزراء، 1381. ص 208
[3] زيباکلام، صادق (1378). عکس هاي يادگاري با جامعه مدني. تهران، روزنه. ص29
[4] هرسیج،حسین؛ حسینی،سیده مطهره؛ شکل گيري جريان سياسي چپ در دهه اول پس از انقلاب اسلامي، مجله سیاست پائیز 1388، شماره 11، ص383
[5] سلطاني، سيد علي اصغر. (1384). قدرت، گفتمان و زبان (ساز و کارها و جريان قدرت در جمهوري اسلامي ايران). تهران، نشر ني.صص.148-147
[6] زيباکلام.همان، صص 30-29
[7] نک. هرسیج،؛ حسینی، همان،  از ص 361 تا 384
[8] ظريفي نيا، همان، ص 73
[9] بهروزلک ،غلامرضا، صفایی‌زاده، مرضیه، جریان شناسی تحولات سیاسی ـ فکری در جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی شماره23، http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920615000256
[10] خواجه‌سروی، غلامرضا، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.ص
346
[11] برزین، سعید، جناح‌بندی سیاسی در ایران از دهه 1360 تا دوم خرداد 1376، تهران، نشر مرکز، 1378.ص 52
[12] دارابی، علی، جریان‌شناسی سیاسی در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388.ص.261
[13] وکیلی، محمدعلی، درآمدی بر جریان‌شناسی گروه‌های سیاسی در گذشته و حال، روزنامه ابتکار، 19/3/1387، سال پنجم، شماره 1214
[14] خواجه سروري، همان ، ص.325
[15] صدری، یوسف، حذف جناح های مختلف، روز آنلاین، ۱۴ فروردين ۱۳۹۱، http://www.roozonline.com/persian/wijeh/wijehitem/article/-2a29f626ba.html
[16] شادلو، همان،ص. 562
[17] زیبا کلام، صادق، هاشمی رفسنجانی اصلاح طلب یا محافظه کار؟، روزنامهء عصر آزادگان، بخش ضمائم، 6 بهمن 1378.
[18]  دارابی، همان، صص. 275- 276
[19] ،نک.  روزنامه‌ همبستگی، 9/6/1381
[20] گنجی، اکبر، عالیجناب سرخپوش وعالیجنابان خاکستری (آسیب شناسی گذار به دولت توسعه گرا)،انتشارات طرح نو، چاپ بیستم، تهران،1379، ص.166

هیچ نظری موجود نیست: